به دمی و بازدمی هوای تازه به درونم جریان می یابد و کهنگی و ماندگی خارج می شود. فرو دادن است و بیرون راندن.
هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات»

گویی در روز و شب هم چنین گردشی برقرار است. نفس می کشیم؛
هوای زندگی درعالم بیداری را فرو می دهیم، ممد حیات جسمانی مان. که اگر این دم باشد بازدمش در شب چیست؟ روز کجای شب جاری است؟
و به هوایی دیگر، جریانات شب فرو روند، ممد حیات معنوی. آن وقت بازدمش در روز چگونه جریانی است؟ رد پای شب کجای روز پیداست؟

زمین نفس می کشد به گردشش به دور خورشید؛
رویش به خورشید مایل است. خشک و برگ ریز می شود. بارش آسمان و خشکی برگهای ریخته را فرو می دهد. سرد می شود و در خود فرو رفته. دانه ها در دل می پرورد، آماده ی رویش. 
کم کمک که به تمامی رو به خورشید کرد و گرم شد، می شکفد. از درون به بیرون می تراود. سبز می شود و گرم. آب و غذای فرو داده اش به بار می نشیند.

ماه که در مداری به دور زمین می گردد، آیا تنفسی دارد؟ در این ۱۲ گردش چه می شود؟ 
زمین می گردد و نور می گیرد. ماه می گردد و نور می رساند.
اصلا در مجموعه ی روابط کهکشانی چه جریان هایی است؟ در جسم عالم چه نفس هاست؟

نمی دانم آیا در طول سال قمری هم، تنفسی است؟ از آن هواها که روی ماهی به زمین وجودمان می رساند.
که در رمضان، بی برگی و خشکی خود را و بارش های آسمان را فرو دهیم. بارش روشنی، بارش تشنگی. بذرها در جان بپروریم. در خویش فرو رویم. خالی شویم.
در پایانش کم کمک که به نور روی او، گرم و روشن شدیم و جان تازه گرفتیم، از خویش به در آییم. جاری شویم در زندگی. جوانه بزنیم. امید که به باری نشیند. و باز فراهم شویم برای در خود فرو رفتنی دیگر.
عمری اگر دست دهد تا رمضانی دوباره
باشد به تماشا.

از دست و زبان که برآید
کز عهده ی شکرش به در آید»

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها